فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۶
فیک کوک دختر کوچولوی من پارت⁶
کوک : میخوای مامانت کنم هانی ؟
اون لحظه کوک رو هول دادم و افتاد انور و دارک نگام کرد
کوک : شوخی کردم
ات : گمشو
کوک با خنده : خودت خواستی مامان شی بیا اینجااااا ( صدای هیولا در آورد )
شروع کردم به دویدن و کوک هم دنبالم آخرشم گرفت و منو قلقلک داد
(شب)
ساعت هشته و کوک یه ساعت دیگه میره . نمیخوام بره اون دفعه که رفته بود خیلی بد بود تنهای تنها بودم
کوک تو آشپز خونه داشت برام شکلات داغ درست میکرد. اون میدونه من عاشق شکلات داغم دیگه بغض کردم اگه بره کی برام شکلات داغ درست کنه هق من نمیخوام . کوک مثل فشنگ اومد توی حال
کوک : کی ات رو به گریه انداختهههه( داد بلند )
اومد سمتم
کوک : چیشده هیشششش چیزی نیست یوی از خدمت کار ها اذیتت کرده ؟ کافیه فقط بگی...
ات : هقق نمیخوام بری هقققققق
کوک بخاطر دلیل ات دارک نگاش کرد
کوک : مشکلت اینه ؟
ات : خیلی سگیییی پس کی برام شکلات داغ درست میکنه هقققققق
* کوک ات رو بغل کرد *
کوک : دیوونه همش یه روزه گریه نکننن بعدشم یادم رفت بت بگم اصلا عصر زنگ زدن گفتن کارا رو به راهه نیاز نیست برم خوب ؟
خیلی خوشحال شدم اشکام رو با بلیز کوکی پاک کردم
کوک : ایییییی نکن بلیزم کثیف شدددد
خندیدم بینیم رو کشیدم
ات : خیلی خری
کوک : تو خری ( خنده )
کوک از بغلم جدا شد
کوک : شکلات داغت تبدیل به شکلات سرد شد 😂
ات : باشه خوردمش ....
کوک : میخوای مامانت کنم هانی ؟
اون لحظه کوک رو هول دادم و افتاد انور و دارک نگام کرد
کوک : شوخی کردم
ات : گمشو
کوک با خنده : خودت خواستی مامان شی بیا اینجااااا ( صدای هیولا در آورد )
شروع کردم به دویدن و کوک هم دنبالم آخرشم گرفت و منو قلقلک داد
(شب)
ساعت هشته و کوک یه ساعت دیگه میره . نمیخوام بره اون دفعه که رفته بود خیلی بد بود تنهای تنها بودم
کوک تو آشپز خونه داشت برام شکلات داغ درست میکرد. اون میدونه من عاشق شکلات داغم دیگه بغض کردم اگه بره کی برام شکلات داغ درست کنه هق من نمیخوام . کوک مثل فشنگ اومد توی حال
کوک : کی ات رو به گریه انداختهههه( داد بلند )
اومد سمتم
کوک : چیشده هیشششش چیزی نیست یوی از خدمت کار ها اذیتت کرده ؟ کافیه فقط بگی...
ات : هقق نمیخوام بری هقققققق
کوک بخاطر دلیل ات دارک نگاش کرد
کوک : مشکلت اینه ؟
ات : خیلی سگیییی پس کی برام شکلات داغ درست میکنه هقققققق
* کوک ات رو بغل کرد *
کوک : دیوونه همش یه روزه گریه نکننن بعدشم یادم رفت بت بگم اصلا عصر زنگ زدن گفتن کارا رو به راهه نیاز نیست برم خوب ؟
خیلی خوشحال شدم اشکام رو با بلیز کوکی پاک کردم
کوک : ایییییی نکن بلیزم کثیف شدددد
خندیدم بینیم رو کشیدم
ات : خیلی خری
کوک : تو خری ( خنده )
کوک از بغلم جدا شد
کوک : شکلات داغت تبدیل به شکلات سرد شد 😂
ات : باشه خوردمش ....
- ۱۰.۸k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط